اون موقع ها كه ما با هم دوست شديم سال اول راهنمايي بوديم و من مبصر يا به قول خودمون مصبر كلاسمون بودم.خدا نمي كرد يكي بخواد منو اذيت كنه يا سركلاس شلوغ كنه.از سگم سگ تر ميشدم(البته بلا نسبت سگ)اون موقع ها منو سوگل از دوتا دختر خوشمون ميومد و من هم كه دفتراي عربي رو چك مي كردم كه بچه ها درساشونو نوشته باشن.داشتم يكي يكي دفتر بچه هارو نگاه مي كردم كه رسيدم به سوگل. من:شنيدم از سوگند خوشت اومده؟ سوگل:تو از كجا ميدوني؟ من:خبرا زود مي پيچه...
و اينطوري شد كه ما دو تا با هم دوست شديم و در حال حاضر در حال نابودي مغز اطرافيان.جامعه مجازي كه به تازگي فيس بوك هم جزو برنامه هاي نه چندان دور ماست.براي به گند كشيدن آنجا روز به روز نقشه هاي جديدتري مي كشيم.
پ.ن.د نوشت 1.يه موقع هايي احساس مي كنم كه ما چقدر مريضيم كه اين همه وب داريم(رو هم ديگه نزديك به 10تا يا شايدم بيشتر ميرسه)و همشم به درد نخور كه هيچ منظوري هم جز اشغال فضاهاي وب دهي نمي تونيم داشته باشيم چرا پاكشون نمي كنيم و هم خودمونو و هم عده ي كثيري رو خلاص نمي كنيم رو نمي دونم. ولي خب هميشه مردم آزارهايي مثه ما بايد وجود داشته باشه ديگه.
پ.ن.د نوشت 2.يه چيزي از گل كاري هاي سوگل يادم افتادالبته مربوط به همون مقوقع هاس.سوگل گفت:من مي تونم هر موقع دلم بخواد خواب ببينم!!!
گفتم:چي ي ي ي ي ي ي ؟مگه ميشه؟ سوگل گفت:آره مثلا آلان من چشمامو مي بندم و به چيزي كه دوست دارم فكر مي كنم و خوابشو مي بينم.گفت:تو هم چشاتو ببند باور كن مي توني.گفتم:سوگل ديوونه اي؟ داري جدي ميگي اين حرفارو؟ گفت: آره . گفتم:احمق اون رويا نه خواب.خلاصه كلي باهاش صحبت كردم تا خانوم تازه براش جا افتاد كه رويا فرقش با خواب چيه!!!
بعد نگو ايشون همين حرفا رو پيش يكي از بچه هاي فاميلشون هم زده بوده و دختره همينجوري هنگ كرده بوده و به سوگل مي گفته پس من چرا نمي تونم خواب ببينم!؟
آلان در حال حاضر نمي دونم اون دختر خانوم در چه وضعيتي هستن اما اميدوارم ديگه هيچوقت خدا يه كسايي مثه سوگل رو سر راهش قرار نده.الهي آمين
پ.ن.د نوشت3.خدايا شفاي عاجل عنايت بفرما
پ.ن.د نوشت 4.ديگه تموم شرمنده
نظرات شما عزیزان: